شیفته عطر گل و رقص شقایق در باد
شاهد نیکم و بد مینگرم بر اضداد
من نه این عاشق خالص که گَهی اغیارم
گه پر از سابقه ام حافظه ای پر ز اجداد
میفروشم خود اگر من میخری
خود فروشت ای شهان شاهان ٫ سلطان سریر
من چگونه یار خاکی را به دل بنشانمش
گوشه چشمت افضل از صد هزاران دیگری
صد هزاران جستجو گر در فراوانی ضریح
قوم هفتاد و دو ملت در هزارانی حریق
این طلب خود داده را از ما مگردانی دریغ
که به جز عشقت نمی یابد هنرجویت دری
مرا ناخوانده آموخت عشقت شاعری
یا که این خود تویی پشت کلامم حاضری ؟
من نه صرفی از تو دانم و نه نحو
یا رب ارزقنا به جانها ٫ درک الله الناظری...
تابلو اعلانات
* کلیه کاربران می توانند با کلیک برروی دریافت تیک سبز و طی نمودن مراحل مربوطه نسبت به تایید حساب کاربری خود اقدام نمایند
* با توجه به راه اندازی تالار سیگنال های معاملاتی لطفا از این پس سیگنال ها و تحلیل های خود را فقط در بخش یاد شده منتشر نمایید بدیهی است انتشار هر گونه سیگنال و یا تحلیل بازار در هر یک از بخش های دیگر انجمن ، توسط مدیران مربوطه حذف خواهد شد.
* کلیه کاربران می توانند با کلیک برروی دریافت تیک سبز و طی نمودن مراحل مربوطه نسبت به تایید حساب کاربری خود اقدام نمایند
* با توجه به راه اندازی تالار سیگنال های معاملاتی لطفا از این پس سیگنال ها و تحلیل های خود را فقط در بخش یاد شده منتشر نمایید بدیهی است انتشار هر گونه سیگنال و یا تحلیل بازار در هر یک از بخش های دیگر انجمن ، توسط مدیران مربوطه حذف خواهد شد.
نتایج هماهنگ با عبارت جستوجو شده : 5
- شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳, ۹:۵۲ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16320
- جنسیت:
- شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳, ۶:۳۵ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16320
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
آیا خداوند ، انسان را خلق کرد ، سپس به خود احسنت گفت و او را روی سیاره زمین قرار داد و بعد رهایش کرد در میان بازارها ؟
ای بندگان من ، هماکنون مسابقه آغاز شد ... بروید و عُمر خود را صرف مسابقات کسب و کار کنید ، فرزندانم تجارتخانه هایتان را گسترش دهید ، تابلو های تبلیغاتی بزرگتری بر سر درد مغازه هایتان بیاویزید تا بهتر دیده شده و سهم بیشتری از بازار را «مالِ خود» کنید ، فلزات رنگی گران قیمتی را برای شما آفریدم ، بخرید و برای روز مبادا در کمد هایتان پنهان کنید ، پول زیاد بدست آورید ، پول ؛ تا در شهربازیِ دنیا بلیط های بیشتری خریداری کنید و سوار دستگاه های مهیج تری بشوید ... این است فلسفه آفرینش شما ... من این چرخ و فلک را برای شما ساختم ... منم که میچرخانم . پس بچرخید ... بچرخید ...
اما اگر چنین نباشد چه ؟ اگر این خدانمای زیرک ، غیر از خدای حقیقی باشد چه ؟
اگر هر کدام از ما «وارثانِ نوری » از انوار حضرت حق باشیم و از جانب آن مقام متعال ، در قلب هایمان این گنج باطنی و پنهان قرار گرفته باشد ولی این خدانمای شهربازی ما رو به جست و جوی گنج های بیرونی سرگرم و گرفتار کرده باشد چه ؟ ...
بی آن خدا باشیم تا که خدا یابیم
خدا کند که حالِ دعا یابیم
زندگی در این جهنم بازار کجا
آن کجا که خویشِ کُهن را ز تَن جدا یابیم ...

ای بندگان من ، هماکنون مسابقه آغاز شد ... بروید و عُمر خود را صرف مسابقات کسب و کار کنید ، فرزندانم تجارتخانه هایتان را گسترش دهید ، تابلو های تبلیغاتی بزرگتری بر سر درد مغازه هایتان بیاویزید تا بهتر دیده شده و سهم بیشتری از بازار را «مالِ خود» کنید ، فلزات رنگی گران قیمتی را برای شما آفریدم ، بخرید و برای روز مبادا در کمد هایتان پنهان کنید ، پول زیاد بدست آورید ، پول ؛ تا در شهربازیِ دنیا بلیط های بیشتری خریداری کنید و سوار دستگاه های مهیج تری بشوید ... این است فلسفه آفرینش شما ... من این چرخ و فلک را برای شما ساختم ... منم که میچرخانم . پس بچرخید ... بچرخید ...
اما اگر چنین نباشد چه ؟ اگر این خدانمای زیرک ، غیر از خدای حقیقی باشد چه ؟
اگر هر کدام از ما «وارثانِ نوری » از انوار حضرت حق باشیم و از جانب آن مقام متعال ، در قلب هایمان این گنج باطنی و پنهان قرار گرفته باشد ولی این خدانمای شهربازی ما رو به جست و جوی گنج های بیرونی سرگرم و گرفتار کرده باشد چه ؟ ...
بی آن خدا باشیم تا که خدا یابیم
خدا کند که حالِ دعا یابیم
زندگی در این جهنم بازار کجا
آن کجا که خویشِ کُهن را ز تَن جدا یابیم ...
- پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳, ۳:۴۱ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16320
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
نه هر شیرین که بینی شهد زنبور
نه هر چشم خماری مستِ انگور
بجوی آن ساقیِ میخانه نور
در آرد پیکر بی جانت از گور
نه هر چشم خماری مستِ انگور
بجوی آن ساقیِ میخانه نور
در آرد پیکر بی جانت از گور
- چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳, ۵:۱۳ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16320
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
طالب رَه هر چه دارد میدهد
غرقِ در عشقت که الّلهُ الصمد
خوش به حال آنکه میگفت ای خدا
در درونِ هرچه دیدم دیدمت
کسریِ جان را نگاهت چاره بود
عشق سوزانت خودیّت را ربود
من تهی شد از خودی و نیک دید
چشم هایش جملگی چشمِ تو بود
او در این دَم میدَمد از هُو مَدَد
او که جان ها آفرید از او مدد
من چه دانم اختیار و جبر را
من در این رَه میرَوم یا او بَرَد ؟
غرقِ در عشقت که الّلهُ الصمد
خوش به حال آنکه میگفت ای خدا
در درونِ هرچه دیدم دیدمت
کسریِ جان را نگاهت چاره بود
عشق سوزانت خودیّت را ربود
من تهی شد از خودی و نیک دید
چشم هایش جملگی چشمِ تو بود
او در این دَم میدَمد از هُو مَدَد
او که جان ها آفرید از او مدد
من چه دانم اختیار و جبر را
من در این رَه میرَوم یا او بَرَد ؟
- پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳, ۲:۴۳ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16320
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجاsunnymount نوشته شده: ↑پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳, ۱۲:۱۶ ب.ظ یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد
بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من
یا رب من بدانمیسنگ دلی چرا کند
آن شه مهربان من دلبر بردبار من
یا رب من بدانمیهیچ به یار می رسد
دود من و نفیر من یارب و زینهار من
یا رب من بدانمیعاقبت این کجا کشد
یا رب بس دراز شد این شب انتظار من
یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من
چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من
عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان
پیش خیال چشم من روزی و روزگار من
گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش
گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من
کفر من است و دین من دیده نوربین من
آن من است و این من نیست از او گذار من
صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من
یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من
خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا
یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من
این دل شهر رانده در گل تیره مانده
ناله کنان که ای خدا کو حشم و تبار من
یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی
رحمت شهریار من وان همه شهر یار من
رفته ره درشت من بار گران ز پشت من
دلبر بردبار من آمده برده بار من
آهوی شیرگیر من سیر خورد ز شیر من
آن که منم شکار او گشته بود شکار من
نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من
هیچ خمش نمیکنی تا به کی این دهل زنی
آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"