هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
تابلو اعلانات
* کلیه کاربران می توانند با کلیک برروی دریافت تیک سبز و طی نمودن مراحل مربوطه نسبت به تایید حساب کاربری خود اقدام نمایند
* با توجه به راه اندازی تالار سیگنال های معاملاتی لطفا از این پس سیگنال ها و تحلیل های خود را فقط در بخش یاد شده منتشر نمایید بدیهی است انتشار هر گونه سیگنال و یا تحلیل بازار در هر یک از بخش های دیگر انجمن ، توسط مدیران مربوطه حذف خواهد شد.
* کلیه کاربران می توانند با کلیک برروی دریافت تیک سبز و طی نمودن مراحل مربوطه نسبت به تایید حساب کاربری خود اقدام نمایند
* با توجه به راه اندازی تالار سیگنال های معاملاتی لطفا از این پس سیگنال ها و تحلیل های خود را فقط در بخش یاد شده منتشر نمایید بدیهی است انتشار هر گونه سیگنال و یا تحلیل بازار در هر یک از بخش های دیگر انجمن ، توسط مدیران مربوطه حذف خواهد شد.
نتایج هماهنگ با عبارت جستوجو شده : 59
- جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴, ۲:۳۷ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
- یکشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۴, ۱۰:۵۴ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا که رحمتش بیاندازه و مهربانیاش همیشگی است
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. (۱)
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾
تو چه می دانی شب قدر چیست؟ (۲)
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾
شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (۳)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾
فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. (۴)
سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است. (۵)
صدق الله العلي العظيم.
به نام خدا که رحمتش بیاندازه و مهربانیاش همیشگی است
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. (۱)
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾
تو چه می دانی شب قدر چیست؟ (۲)
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾
شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (۳)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾
فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. (۴)
سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است. (۵)
صدق الله العلي العظيم.
- جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴, ۱۰:۳۱ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد
لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
جناب ابوالمجد مجدود بن آدم."سنایی"
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد
لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
جناب ابوالمجد مجدود بن آدم."سنایی"
- شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳, ۷:۲۳ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که توی کارم زیرا که توی بارم
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم
من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
از باغ جمال تو یک بند گیاهم من
وز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است
بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد
ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت
گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم
دیدم همه عالم را نقش در گرمابه
ای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدرد
من جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم
گرد دل من جانا دزدیده همیگردی
دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری
خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارم
ای یوسف دیدارم وی رونق بازارم
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم
در شادی روی تو گر قصه غم گویم
گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصند
بیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا
پنهان بود این خارش هر جای که می خارم
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو
ابر شکرافشانم جز قند نمیبارم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
این چار بگرد من اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا
هر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
زیرا که توی کارم زیرا که توی بارم
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم
من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
از باغ جمال تو یک بند گیاهم من
وز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است
بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد
ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت
گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم
دیدم همه عالم را نقش در گرمابه
ای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدرد
من جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم
گرد دل من جانا دزدیده همیگردی
دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری
خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارم
ای یوسف دیدارم وی رونق بازارم
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم
در شادی روی تو گر قصه غم گویم
گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصند
بیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا
پنهان بود این خارش هر جای که می خارم
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو
ابر شکرافشانم جز قند نمیبارم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
این چار بگرد من اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا
هر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
- سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳, ۵:۳۹ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بسم الله الرحمن الرحیم
نسئلک یا من هو الله الذی لا اله الا هو الرحمن الرحیم الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار.
المتکبر الخالق البارئ المصور الغفار القهار الوهاب الرزاق الفتاح العلیم.
القابض الباسط الخافض الرافع المعز المذل السمیع البصیر الحکم العدل.
اللطیف الخبیر الحلیم العظیم الغفور الشکور العلی الکبیر الحفیظ المقیت.
الحسیب الجلیل الکریم الرقیب المجیب الواسع الحکیم الودود المجید الباعث الشهید.
الحق الوکیل القوی المتین الولی الحمید المحصی المبدئ المعید المحیی الممیت الحی القیوم.
الواجد الماجد الواحد الصمد القادر المقتدر المقدم مؤخر الاول الآخر.
الظاهر الباطن الوالی المتعالی البر التواب المنتقم العفو الرئوف مالک الملک ذوالجلال والاکرام.
المقسط الجامع الغنی مغنی المانع الضار النافع النور الهادی البدیع الباقی.
الوارث الرشید الصبور الذی لیس کمثله شئ و هوالسمیع البصیر.
اللهم صلی افضل صلاه علی اسعد مخلوقاتک سیدنا محمد و علی اله و صحبه و سلم عدد معلوماتک و مداد کلماتک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عن ذکره الغافلون.
نسئلک یا من هو الله الذی لا اله الا هو الرحمن الرحیم الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار.
المتکبر الخالق البارئ المصور الغفار القهار الوهاب الرزاق الفتاح العلیم.
القابض الباسط الخافض الرافع المعز المذل السمیع البصیر الحکم العدل.
اللطیف الخبیر الحلیم العظیم الغفور الشکور العلی الکبیر الحفیظ المقیت.
الحسیب الجلیل الکریم الرقیب المجیب الواسع الحکیم الودود المجید الباعث الشهید.
الحق الوکیل القوی المتین الولی الحمید المحصی المبدئ المعید المحیی الممیت الحی القیوم.
الواجد الماجد الواحد الصمد القادر المقتدر المقدم مؤخر الاول الآخر.
الظاهر الباطن الوالی المتعالی البر التواب المنتقم العفو الرئوف مالک الملک ذوالجلال والاکرام.
المقسط الجامع الغنی مغنی المانع الضار النافع النور الهادی البدیع الباقی.
الوارث الرشید الصبور الذی لیس کمثله شئ و هوالسمیع البصیر.
اللهم صلی افضل صلاه علی اسعد مخلوقاتک سیدنا محمد و علی اله و صحبه و سلم عدد معلوماتک و مداد کلماتک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عن ذکره الغافلون.
- شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳, ۷:۱۳ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بسم الله الرحمن الرحیمEhsan نوشته شده: ↑شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳, ۶:۳۵ ب.ظ آیا خداوند ، انسان را خلق کرد ، سپس به خود احسنت گفت و او را روی سیاره زمین قرار داد و بعد رهایش کرد در میان بازارها ؟
ای بندگان من ، هماکنون مسابقه آغاز شد ... بروید و عُمر خود را صرف مسابقات کسب و کار کنید ، فرزندانم تجارتخانه هایتان را گسترش دهید ، تابلو های تبلیغاتی بزرگتری بر سر درد مغازه هایتان بیاویزید تا بهتر دیده شده و سهم بیشتری از بازار را «مالِ خود» کنید ، فلزات رنگی گران قیمتی را برای شما آفریدم ، بخرید و برای روز مبادا در کمد هایتان پنهان کنید ، پول زیاد بدست آورید ، پول ؛ تا در شهربازیِ دنیا بلیط های بیشتری خریداری کنید و سوار دستگاه های مهیج تری بشوید ... این است فلسفه آفرینش شما ... من این چرخ و فلک را برای شما ساختم ... منم که میچرخانم . پس بچرخید ... بچرخید ...
اما اگر چنین نباشد چه ؟ اگر این خدانمای زیرک ، غیر از خدای حقیقی باشد چه ؟
اگر هر کدام از ما «وارثانِ نوری » از انوار حضرت حق باشیم و از جانب آن مقام متعال ، در قلب هایمان این گنج باطنی و پنهان قرار گرفته باشد ولی این خدانمای شهربازی ما رو به جست و جوی گنج های بیرونی سرگرم و گرفتار کرده باشد چه ؟ ...
بی آن خدا باشیم تا که خدا یابیم
خدا کند که حالِ دعا یابیم
زندگی در این جهنم بازار کجا
آن کجا که خویشِ کُهن را ز تَن جدا یابیم ...
![]()
به نام خداوند بخشنده مهربان
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16»
و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم.
لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17»
(و) اگر چنانچه (بر فرض محال) مىخواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود) انتخاب مىكرديم.
قرآن کریم، آیه 16و 17 سوره انبياء.
- پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳, ۱۱:۴۱ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیریندهنان
"جناب خواجه شمسالدین محمد حضرت حافظ شیرازی"
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیریندهنان
"جناب خواجه شمسالدین محمد حضرت حافظ شیرازی"
- سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳, ۱:۲۱ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست
گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر
کفگیر میزند که چنینست خوی دوست
بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه
تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست
چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست
بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست
با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو
کو کو همیزنیم ز مستی به کوی دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست
"حضرت مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی"
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست
گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر
کفگیر میزند که چنینست خوی دوست
بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه
تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست
چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست
بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست
با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو
کو کو همیزنیم ز مستی به کوی دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست
"حضرت مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی"
- یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳, ۱۱:۳۱ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتادهام
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشادهام
چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهادهام
زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زادهام
چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و سادهام
من به شهی رسیدهام زلف خوشش کشیدهام
خانه شه گرفتهام گرچه چنین پیادهام
از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیادهام
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی"
ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتادهام
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشادهام
چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهادهام
زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زادهام
چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و سادهام
من به شهی رسیدهام زلف خوشش کشیدهام
خانه شه گرفتهام گرچه چنین پیادهام
از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیادهام
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی"
- دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳, ۸:۵۳ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
عید مبعث عید پر رحمت پروردگار متعال بر همگان مبارک باد.
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
قرآن کریم سوره انبیا 21– آیه 107
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
قرآن کریم سوره انبیا 21– آیه 107
- دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳, ۵:۵۰ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
بی ساغر و پیاله درده میی چو لاله
تا گل سجود آرد سیمای روی ما را
مخمور و مست گردان امروز چشم ما را
رشک بهشت گردان امروز کوی ما را
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را
از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم
فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت
اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو
همخوی خویش کردهست آن باده خوی ما را
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم
زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را
مهمان دیگر آمد دیگی دگر به کف کن
کاین دیگ بس نیاید یک کاسهشوی ما را
نک جوق جوق مستان در میرسند بستان
مخمور چون نیاید؟ چون یافت بوی ما را
ترک هنر بگوید دفتر همه بشوید
گر بشنود عطارد این طرقوی ما را
سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان
زخمه به چنگ آور میزن سه توی ما را
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا
گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی"
بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
بی ساغر و پیاله درده میی چو لاله
تا گل سجود آرد سیمای روی ما را
مخمور و مست گردان امروز چشم ما را
رشک بهشت گردان امروز کوی ما را
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را
از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم
فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت
اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو
همخوی خویش کردهست آن باده خوی ما را
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم
زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را
مهمان دیگر آمد دیگی دگر به کف کن
کاین دیگ بس نیاید یک کاسهشوی ما را
نک جوق جوق مستان در میرسند بستان
مخمور چون نیاید؟ چون یافت بوی ما را
ترک هنر بگوید دفتر همه بشوید
گر بشنود عطارد این طرقوی ما را
سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان
زخمه به چنگ آور میزن سه توی ما را
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا
گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی"
- یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳, ۱۱:۴۲ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
ایها العشاق آتش گشته چون استارهایم
لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پارهایم
تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر
بیرخ خورشید ما می دان که ما آوارهایم
الصلا ای عاشقان هان الصلا این کاریان
باده کاری است این جا زان که ما این کارهایم
هر سحر پیغام آن پیغامبر خوبان رسد
کالصلا بیچارگان ما عاشقان را چارهایم
نعره لبیک لبیک از همه برخاسته
مصحف معنی تویی ما هر یکی سی پارهایم
خونبهای کشتگان چون غمزه خونی اوست
در میان خون خود چون طفلک خون خوارهایم
کوه طور از بادهاش بیخود شد و بدمست شد
ما چه کوه آهنیم آخر چه سنگ خارهایم
یک جو از سرش نگوییم ار همه جو جو شویم
گرد خرمنگاه چرخ ار چه که ما سیارهایم
همچو مریم حامله نور خدایی گشتهایم
گر چو عیسی بسته این جسم چون گهوارهایم
از درون باره این عقل خود ما را مجو
زانک در صحرای عشقش ما برون بارهایم
عشق دیوانهست و ما دیوانه دیوانهایم
نفس امارهست و ما اماره امارهایم
مفخر تبریز شمس الدین تو بازآ زین سفر
بهر حق یک بارگی ما عاشق یک بارهایم
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی"
لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پارهایم
تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر
بیرخ خورشید ما می دان که ما آوارهایم
الصلا ای عاشقان هان الصلا این کاریان
باده کاری است این جا زان که ما این کارهایم
هر سحر پیغام آن پیغامبر خوبان رسد
کالصلا بیچارگان ما عاشقان را چارهایم
نعره لبیک لبیک از همه برخاسته
مصحف معنی تویی ما هر یکی سی پارهایم
خونبهای کشتگان چون غمزه خونی اوست
در میان خون خود چون طفلک خون خوارهایم
کوه طور از بادهاش بیخود شد و بدمست شد
ما چه کوه آهنیم آخر چه سنگ خارهایم
یک جو از سرش نگوییم ار همه جو جو شویم
گرد خرمنگاه چرخ ار چه که ما سیارهایم
همچو مریم حامله نور خدایی گشتهایم
گر چو عیسی بسته این جسم چون گهوارهایم
از درون باره این عقل خود ما را مجو
زانک در صحرای عشقش ما برون بارهایم
عشق دیوانهست و ما دیوانه دیوانهایم
نفس امارهست و ما اماره امارهایم
مفخر تبریز شمس الدین تو بازآ زین سفر
بهر حق یک بارگی ما عاشق یک بارهایم
" حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی"
- پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳, ۱۲:۱۶ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد
بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من
یا رب من بدانمیسنگ دلی چرا کند
آن شه مهربان من دلبر بردبار من
یا رب من بدانمیهیچ به یار می رسد
دود من و نفیر من یارب و زینهار من
یا رب من بدانمیعاقبت این کجا کشد
یا رب بس دراز شد این شب انتظار من
یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من
چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من
عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان
پیش خیال چشم من روزی و روزگار من
گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش
گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من
کفر من است و دین من دیده نوربین من
آن من است و این من نیست از او گذار من
صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من
یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من
خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا
یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من
این دل شهر رانده در گل تیره مانده
ناله کنان که ای خدا کو حشم و تبار من
یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی
رحمت شهریار من وان همه شهر یار من
رفته ره درشت من بار گران ز پشت من
دلبر بردبار من آمده برده بار من
آهوی شیرگیر من سیر خورد ز شیر من
آن که منم شکار او گشته بود شکار من
نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من
هیچ خمش نمیکنی تا به کی این دهل زنی
آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد
بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من
یا رب من بدانمیسنگ دلی چرا کند
آن شه مهربان من دلبر بردبار من
یا رب من بدانمیهیچ به یار می رسد
دود من و نفیر من یارب و زینهار من
یا رب من بدانمیعاقبت این کجا کشد
یا رب بس دراز شد این شب انتظار من
یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من
چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من
عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان
پیش خیال چشم من روزی و روزگار من
گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش
گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من
کفر من است و دین من دیده نوربین من
آن من است و این من نیست از او گذار من
صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من
یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من
خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا
یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من
این دل شهر رانده در گل تیره مانده
ناله کنان که ای خدا کو حشم و تبار من
یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی
رحمت شهریار من وان همه شهر یار من
رفته ره درشت من بار گران ز پشت من
دلبر بردبار من آمده برده بار من
آهوی شیرگیر من سیر خورد ز شیر من
آن که منم شکار او گشته بود شکار من
نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من
هیچ خمش نمیکنی تا به کی این دهل زنی
آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
- پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳, ۷:۵۹ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد
خواجه شمس الدین محمد حضرت "حافظ شیرازی"
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد
خواجه شمس الدین محمد حضرت "حافظ شیرازی"
- سهشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳, ۱:۲۴ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مُشَــــــعــــــشَعِ تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعدِ سلــ ـــطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنــــ جان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شَــــــه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تنـــ ــدی دربــ ــانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قُراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بیوفا
من ماهیام نهنگم و عُمـــ ــانم آرزوست
یعقــــ ـوب وار وا اسفاها همیزنم
دیدار خوب یوســــــفـــــــ کنعانم آرزوست
و الله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همر هـا ن سســـت عناصر دلم گرفت
شیـــــرخدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نــــــــــور روی موسیِ عمرانم آرزوست
زین خلق پر شــــ ـکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرهٔ مستانم آرزوست
گویاترم ز بــلبـــــــل امّا ز رشــــ ــک عام
مُـــهـــر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود، آنـــــم آرزوست
هر چند مفلســــــم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نـــادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوســـت
آن آشکـــــــــــار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصّه ایــــمان و مســـت شد
کو قسم چشم؟ صورت ایــــمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمهٔ عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقـــــم و عشقــــــم ربابی است
وآن لطفهای زخمهٔ رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطـــــرب ظریــــف
زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمـــــــــس مفخر تبریز رو ز شرق
من هد هد م حضور سلیمانم آرزوست
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مُشَــــــعــــــشَعِ تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعدِ سلــ ـــطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنــــ جان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شَــــــه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تنـــ ــدی دربــ ــانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قُراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بیوفا
من ماهیام نهنگم و عُمـــ ــانم آرزوست
یعقــــ ـوب وار وا اسفاها همیزنم
دیدار خوب یوســــــفـــــــ کنعانم آرزوست
و الله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همر هـا ن سســـت عناصر دلم گرفت
شیـــــرخدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نــــــــــور روی موسیِ عمرانم آرزوست
زین خلق پر شــــ ـکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرهٔ مستانم آرزوست
گویاترم ز بــلبـــــــل امّا ز رشــــ ــک عام
مُـــهـــر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود، آنـــــم آرزوست
هر چند مفلســــــم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نـــادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوســـت
آن آشکـــــــــــار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصّه ایــــمان و مســـت شد
کو قسم چشم؟ صورت ایــــمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمهٔ عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقـــــم و عشقــــــم ربابی است
وآن لطفهای زخمهٔ رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطـــــرب ظریــــف
زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمـــــــــس مفخر تبریز رو ز شرق
من هد هد م حضور سلیمانم آرزوست
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
- چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳, ۱۰:۴۹ ق.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
اهمیت و آثار و برکات ذکر حضرت حق تعالی و حقایق نهفته در آن:
قرآن کریم میفرماید:
«اَلَّذینَ یذکرُونَ اللّهَ قِیـمـًا وقُعودًا و عَلی جُنوبِهِم»؛ «(آنان) کسانیاند که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که به پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند». آل عمران ۳ ۱۹۱٫
«واذکر رَبَّک فی نَفسِک تَضَرُّعـًا وخیفَهً ودونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ والأصالِ ولا تَکن مِنَ الغـفِلین»؛ «پروردگارت را در دل خود و از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان نباش». اعراف ۷ ۲۰۵٫
«اَلَّذینَ ءامَنوا تَطمَنُّ قُلوبُهُم بِذِکرِ اللّهِ اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَنُّ القُلوب»؛ (هدایت یافتگان) کسانیاند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید! که با یاد خدا دلها آرامش مییابد». رعد ۱۳ ۲۸٫
«یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذکرُوا اللّهَ ذِکرًا کثیرا و سَبِّحوهُ بُکرَهً و اَصیلا»؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح نمایید». احزاب ۳۳ ۴۱ و ۴۲٫
اِنَّ … الذّاکرینَ اللّهَ کثیرًا والذّاکرتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَهً و اَجرًا عَظیمـا»؛ «همانا مردان و زنانی که بسیار ذکر خدا میگویند، خداوند برای آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است». احزاب ۳۳ ۳۵٫
و همچنین در حدیث شریف قدسی آمده است :
إِذا کانَ الغالِبُ عَلَی العَبدِ الاِشتِغالَ بِی، جَعَلتُ بُغیتَهُ و لِذَّتَهُ فِی ذِکرِی، فَاِذا جَعَلتُ بُغیتَهُ و لِذَّتَهُ فِی ذِکرِی عَشِقَنی و عَشِقتُهُ فاِذا عَشِقَنِی و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ بَینِی وَ بَینَهُ، و صَیرتُ ذلِک تَغالُبا عَلَیه، لا یسهوُا اِذا سَهَا النّاسُ. اُولئِک کلامُهُم کلامَالاَنبِیاءِ، اُولئِک الأَبطالُ حَقا»؛ «هرگاه بندهای که در بیشتر حالات به یاد من باشد، لذت او را در ذکر خود قرار میدهم و آنگاه که لذتش را در یاد خود قرار دادم، او عاشق من میشود و من نیز عاشق او میشوم و آنگاه که او عاشق من شد و من نیز عاشق او شدم، پرده حجاب را از میان خود و او برمیدارم و حالت او را چنین قرار میدهم. او دیگر مانند مردم، سهو و اشتباه نمیکند. سخن چنین افرادی، همچون سخن پیامبران میشود. آنان قهرمانان حقیقیاند.
میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۷۲
به نام خداوند بخشنده مهربان
اهمیت و آثار و برکات ذکر حضرت حق تعالی و حقایق نهفته در آن:
قرآن کریم میفرماید:
«اَلَّذینَ یذکرُونَ اللّهَ قِیـمـًا وقُعودًا و عَلی جُنوبِهِم»؛ «(آنان) کسانیاند که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که به پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند». آل عمران ۳ ۱۹۱٫
«واذکر رَبَّک فی نَفسِک تَضَرُّعـًا وخیفَهً ودونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ والأصالِ ولا تَکن مِنَ الغـفِلین»؛ «پروردگارت را در دل خود و از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان نباش». اعراف ۷ ۲۰۵٫
«اَلَّذینَ ءامَنوا تَطمَنُّ قُلوبُهُم بِذِکرِ اللّهِ اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَنُّ القُلوب»؛ (هدایت یافتگان) کسانیاند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید! که با یاد خدا دلها آرامش مییابد». رعد ۱۳ ۲۸٫
«یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذکرُوا اللّهَ ذِکرًا کثیرا و سَبِّحوهُ بُکرَهً و اَصیلا»؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح نمایید». احزاب ۳۳ ۴۱ و ۴۲٫
اِنَّ … الذّاکرینَ اللّهَ کثیرًا والذّاکرتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَهً و اَجرًا عَظیمـا»؛ «همانا مردان و زنانی که بسیار ذکر خدا میگویند، خداوند برای آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است». احزاب ۳۳ ۳۵٫
و همچنین در حدیث شریف قدسی آمده است :
إِذا کانَ الغالِبُ عَلَی العَبدِ الاِشتِغالَ بِی، جَعَلتُ بُغیتَهُ و لِذَّتَهُ فِی ذِکرِی، فَاِذا جَعَلتُ بُغیتَهُ و لِذَّتَهُ فِی ذِکرِی عَشِقَنی و عَشِقتُهُ فاِذا عَشِقَنِی و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ بَینِی وَ بَینَهُ، و صَیرتُ ذلِک تَغالُبا عَلَیه، لا یسهوُا اِذا سَهَا النّاسُ. اُولئِک کلامُهُم کلامَالاَنبِیاءِ، اُولئِک الأَبطالُ حَقا»؛ «هرگاه بندهای که در بیشتر حالات به یاد من باشد، لذت او را در ذکر خود قرار میدهم و آنگاه که لذتش را در یاد خود قرار دادم، او عاشق من میشود و من نیز عاشق او میشوم و آنگاه که او عاشق من شد و من نیز عاشق او شدم، پرده حجاب را از میان خود و او برمیدارم و حالت او را چنین قرار میدهم. او دیگر مانند مردم، سهو و اشتباه نمیکند. سخن چنین افرادی، همچون سخن پیامبران میشود. آنان قهرمانان حقیقیاند.
میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۷۲
- شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳, ۹:۲۸ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کاو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
سینهی خود باز کردم زخمها بنمودمش
گفتمش از من خبر ده دلبرِ خونخواره را
سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را
طفلِ دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان
ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را
شهرِ وصلت بوده است آخر ز اول جای دل
چند داری در غریبی این دلِ آواره را ؟
من خمش کردم ولیکن از پی دفعِ خمار
ساقیِ عشّاق گردان نرگس خماره را
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کاو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
سینهی خود باز کردم زخمها بنمودمش
گفتمش از من خبر ده دلبرِ خونخواره را
سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را
طفلِ دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان
ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را
شهرِ وصلت بوده است آخر ز اول جای دل
چند داری در غریبی این دلِ آواره را ؟
من خمش کردم ولیکن از پی دفعِ خمار
ساقیِ عشّاق گردان نرگس خماره را
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
- یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳, ۵:۵۹ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نِمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها
همهکارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها
خواجه شمس الدین محمد " حضرت حافظ شیرازی"
که عشق آسان نِمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها
همهکارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها
خواجه شمس الدین محمد " حضرت حافظ شیرازی"
- یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳, ۱:۵۷ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
بسم الله الرحمن الرحیم
۞ أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ۞الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ۞وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ۞وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ۞جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ۞سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که [از نظر باطن] نابیناست؟! فقط خردمندان [بینادل] متذکّرِ [حق] می شوند۞
همان کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند۞و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند و از [عظمت و جلال] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند۞و هم در طلب رضای خدا راه صبر پیش میگیرند و نماز به پا میدارند و از آنچه نصیبشان کردیم پنهان و آشکار انفاق میکنند و در عوض بدیهای مردم نیکی میکنند، اینان هستند که عاقبت منزلگاه نیکو یابند۞که آن منزل بهشتهای عدن است که در آن بهشت ها خود و همه پدران و زنان و فرزندان شایسته آنها داخل میشوند در حالی که فرشتگان بر [تهنیت] آنها از هر در وارد میگردند۞[و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان پس نیکوست فرجام این سرای[جاویدان].
قرآن مجید
سوره رعد
آیه 19 ~ 24
۞ أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ۞الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ۞وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ۞وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ۞جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ۞سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که [از نظر باطن] نابیناست؟! فقط خردمندان [بینادل] متذکّرِ [حق] می شوند۞
همان کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند۞و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند و از [عظمت و جلال] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند۞و هم در طلب رضای خدا راه صبر پیش میگیرند و نماز به پا میدارند و از آنچه نصیبشان کردیم پنهان و آشکار انفاق میکنند و در عوض بدیهای مردم نیکی میکنند، اینان هستند که عاقبت منزلگاه نیکو یابند۞که آن منزل بهشتهای عدن است که در آن بهشت ها خود و همه پدران و زنان و فرزندان شایسته آنها داخل میشوند در حالی که فرشتگان بر [تهنیت] آنها از هر در وارد میگردند۞[و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان پس نیکوست فرجام این سرای[جاویدان].
قرآن مجید
سوره رعد
آیه 19 ~ 24
- دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳, ۱۲:۵۸ ب.ظ
- انجمن: تالار انجمن های آغازین
- موضوع: سخنان ناب
- پاسخها: 106
- مشاهده: 16303
- جنسیت:
Re: سخنان ناب
مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار
رخ فرخ خود را مپوشان به یکی بار
تو دریای الهی همه خلق چو ماهی
چو خشک آوری ای دوست بمیرند به ناچار
مگو با دل شیدا دگر وعده فردا
که بر چرخ رسیدست ز فردای تو زنهار
چو در دست تو باشیم ندانیم سر از پای
چو سرمست تو باشیم بیفتد سر و دستار
عطاهای تو نقدست شکایت نتوان کرد
ولیکن گله کردیم برای دل اغیار
مرا عشق بپرسید که ای خواجه چه خواهی
چه خواهد سر مخمور به غیر در خمار
سراسر همه عیبیم بدیدی و خریدی
زهی کاله پرعیب زهی لطف خریدار
ملوکان همه زربخش تویی خسرو سربخش
سر از گور برآورد ز تو مردهٔ پیرار
ملالت نفزایید دلم را هوس دوست
اگر ره زندم جان ز جان گردم بیزار
چو ابر تو ببارید بروید سمن از ریگ
چو خورشید تو درتافت بروید گل و گلزار
ز سودای خیال تو شدستیم خیالی
کی داند چه شویم از تو چو باشد گه دیدار
همه شیشه شکستیم کف پای بخستیم
حریفان همه مستیم مزن جز ره هموار
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"
رخ فرخ خود را مپوشان به یکی بار
تو دریای الهی همه خلق چو ماهی
چو خشک آوری ای دوست بمیرند به ناچار
مگو با دل شیدا دگر وعده فردا
که بر چرخ رسیدست ز فردای تو زنهار
چو در دست تو باشیم ندانیم سر از پای
چو سرمست تو باشیم بیفتد سر و دستار
عطاهای تو نقدست شکایت نتوان کرد
ولیکن گله کردیم برای دل اغیار
مرا عشق بپرسید که ای خواجه چه خواهی
چه خواهد سر مخمور به غیر در خمار
سراسر همه عیبیم بدیدی و خریدی
زهی کاله پرعیب زهی لطف خریدار
ملوکان همه زربخش تویی خسرو سربخش
سر از گور برآورد ز تو مردهٔ پیرار
ملالت نفزایید دلم را هوس دوست
اگر ره زندم جان ز جان گردم بیزار
چو ابر تو ببارید بروید سمن از ریگ
چو خورشید تو درتافت بروید گل و گلزار
ز سودای خیال تو شدستیم خیالی
کی داند چه شویم از تو چو باشد گه دیدار
همه شیشه شکستیم کف پای بخستیم
حریفان همه مستیم مزن جز ره هموار
حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی "رومی"